شهر من...
آه...
شهر نقشهای تئاتر است.
هیچ چیز
آن که باید نیست، نیست.
من به نقش شاعران
شعری میگویم.
او به نقش شعردوست،
شعری میخواند.
دیگری
نقش فهمیدن را بازی کرد...
آن یکی
نقش نفهمیدن را!
"من"، بیا!
شکل خودم باش امروز
و نه تنها یک روز
"من"بیا تا روز آخر
نقش بازی نکنیم