بچه های فیزیک دانشگاه تربیت معلم سبزوار

اینجا از فیزیک میگیم از خودمون از دنیامون

بچه های فیزیک دانشگاه تربیت معلم سبزوار

اینجا از فیزیک میگیم از خودمون از دنیامون

فیزیک کوانتوم و روان انسان

در سال 1900 ماکس پلانگ،فیزیک دان آلمانی ،اظهار داشت که مواد گرمای جذب شده ی خود رابه صورت انرژی نوری منتشر می کنندواین انرژی تابش شده به صورت ناپیوسته یا کوانتومی است.براساس قواعد فیزیک کوانتوم،موج یامیدان،نتیجه ی حرکت ماده نبوده بلکه حرکت در درون ماده است....

   کشف میدان های الکترو مغناطیسی باعث گردیدتا علم فیزیک به شناخت موجوداتی موفق شود که قدرت سازماندهی درونی داشته و خصوصیات روح رادارا هستند.با توسعه ی دامنه ی تحقیقات درباره ی میدان ها،در  فیزیک کوانتوم ثابت شد که این میدان ها بنیادی تر از ماده اند.

   تا دهه ی1930ذرات ابتدایی که اجزای آخری ماده به حساب می آمدند سه ذره الکترون،پروتون ونوترون بودند.امروزه درحد صد ذره ی ابتدایی کشف کرده ایم که از تشعشعات کیهانی یا تولید شده در آزمایشگاه ها می باشد.بعضی عمرشان خیلی کوتاه است،یک جزءبی نهایت کوچک از یک ثانیه،وبعضی مثل فوتون دوره ی وجودشان عملا نامحدود است.هایزنبرگ در کتاب شرح زندگانی خوداز تکرار این کطلب خسته نمی شود که:اتم ها شئ نیستند.

   وقتی به سطح اتمی پایین می رویم عالم عینی فضا و زمان وجود ندارد.

   اوپنهایمر می گوید:موضع الکترون ثابت نمی ماند،با زمان تغییر نمی کند،نه می توان گفت بی حرکت است ونه می توان گفت که حرکت می کند.در عین حال یک ذره ویک موج است.

   ولفگانگ پاؤلی این ایده را بیان کرده است که "می توان گفت مسئله ی عمومی رابطه ی روح وبدن  و میان درون و برون با تفاهم موازی بودن پسیکو فیزیک که قرن گذشته ارائه شده بود حل شده است.علم جدید شاید ما را با داخل کردن فرض متمم در خود فیزیک به تفاهم ارضاءکننده ی بیشتری در این ارتباط نزدیک کرده باشد.شاید این راه حل راضی کننده ای باشد که بتوانیم روح و بدن را مناظر متممی از یک واقعییت تعبیر کنیم".

  هایزنبرگ ثابت کرد که تعابیر فیزیک کلاسیک از مفاهیم پدیده،مشاهده واندازه گیری کامل نیست وباید تغیرات اساسی در آنها ایجاد گردد.ما قسمت اعظم اطلاعات خود را از جهان پیرامون توسط حس بینایی خود کسب می کنیم .این حس در فیزیک کلاسیک نقش اساسی بازی میکند.اما فیزیک معاصر معتقد است که یک مشاهده علاوه بر اثر گذاردن بر یک پدیده می تواند جنبه های متفاوتی از آن پدید آورد.در حقیقت مشاهده پذیر ومورد مشاهده جدایی ناپذیرند.این پدیده را اتحادشاهدومشهودو یا ناظرومنظور می گویند.

   بر این اساس فیزیک کوانتوم ناظر را بخشی از جهان می داند که مشاهده و اندازه گیری اش پدیده ای را تغییر می دهد ویا حتی می سازد.بنا بر این در عالم فیزیک زندگی روز مره ی ما به صورت نقشه هایی از سایه بیان می شود.سایه ی آرنج من روی میز وسایه ی میز وسایه ی مرکب روی سایه ی کاغذ جریان دارد.اذعان صریح به این که فیزیک راجع به جهان سایه است  یکی از پیشرفت های جدید چشمگیر است.

   روان انسان وسایه ها:

  سایه نیمه ی تاریک روان ماست که همیشه به واسطه فرافکنی از آن خلاص می شویم وزندگی سایه ی روشنی است که مواجه شدن با نیمه ی تاریک ،شخصیت یا سایه را ممکن می سازد.

مغز سه واحدی یا تثلیت مغز:

مفهوم مغز سه واحدی توسط پل مکلین که در حال حاضر رئیس آزمایشگاه های مغز ورفتار در ایالت مریلند است،ارائه شد.او معتقد است که مغز هوموساپین یعنی انسان کنونی مخزنی از اطلاعات انباشته شده است که یادگار گذشته های بسیار دور وی است نظیر یک محل باستانی که در آن آثار تمدن های قدیمی تر در زیر بقای تمدن های جدید تر دفن شده اند.به طوری که در لایه های عمیق تر مغز می توان به بقایای عصردایناسورپی برد.انسان های کنونی صاحب یک مغز به ارث رسیده از اجداد خزنده و یک مغز به جا مانده از پستانداران عتیق هستند.

بخش کاملا مشخص انسانی نئوکورتکس است که مادر اختراعات وپدر تفکرات انتزاعی است.آینده نگری،گذشته نگری ودرون نگری بخشی از فرآورده های این بخش از مغز است.

مغز پستانداران قدیمی  درسیستم لیمبیک یا مرکز قرارگاه فرماندهی احساسات وعواطف قرار دارد.عواطف بی طرف نیستند.پستانداران چنین اند که اگر کاری که انجام می دهند بقایشان را تقویت کند،احساس لذت می کنندواگرتهدید کند رنجیده می شوند.درد ولذت  وانقباض و انبساط سیستم لیمبیک وهمه ی تجارب محیط خارجی بر اساس آنها مورد قضاوت قرار می گیرند.بالاخره مغز قدیمی خزنده در ساقه ی مغز وساختار های اطراف آن قرار دارد.مغز انسان حاوی تمامی تحولات گذشته ی اوست.در طی تحولات زیستی،در اطراف مغز خزنده ی قدیمی،ساختارهای جدید مغز پستانداران عتیق وسپس مغز انسان شکل گرفته اند.

عقده ی آر،نام قسمتی از مغز در این بخش است وحاوی بسیاری از برنامه های رفتاری باستانی وکهن است که به عنوان نیروی محرکه مار ها وسوسمارها عمل میکند.رفتار مغز خزنده شامل خشونت،وسواس،زورگویی،سطحی نگریقشری گری استوگذشته را تکرار می کندواز تجارب بهره ای نمی برد.

کورتکس ناحیه ی ما قبل پیشانی با نگرش به درون،زبان گفتگو،احساس وجراتی را که افراد برای پیدا کردن احساس مشترک لارم دارند،کسب می کند.

خانم کاندیس پرت می گوید:اگر خدا با انسان صحبت می کندوبشر با خدا صحبت می کند،همانا این گفتگو از طریق آ ن قسمت از مغزصورت می گیرد که جدید ترین تحول زیستی را تجربه کرده است

تمام پستانداران،پرندگان وسوسمار ها چهار نوع نمایش اساسی را انجام می دهند:ابراز وجود،چالش،عشقبازی وتسلیم واطاعت. بدون نمایش اطاعت و تسلیم هیچ یک  از ما قادر به ادامه زندگی نخواهیم بود.

به نظر مک لین،نمایش سوسماری می بایستی در مغز پستانداران در ناحیه ی عقده ی آر همچنان باقی مانده باشد.او برای آزمایش نظریه اش یک میمون را جراحی کرد.هر بار که او ناحیه ی گلوبوس پالیدوس را مجروح می ساخت،میمون دیگر به تصویر خود در آینه واکنشی نمایشی نشان نمی داد.

جمع بندی مک لین این است که مغز سوسماری قدیمی مسئول این قبیل رفتارهای نمایشی در پستانداران است.

طبیعت مملو از حیله وترفند است،طبیعت یک جادوگر است

منبع: 

thphysics.com

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد