بچه های فیزیک دانشگاه تربیت معلم سبزوار

اینجا از فیزیک میگیم از خودمون از دنیامون

بچه های فیزیک دانشگاه تربیت معلم سبزوار

اینجا از فیزیک میگیم از خودمون از دنیامون

تکبر

سلام 

یه داستان کوتاه هستش توی ادامه مطلب بخونید

روزى حضرت عیسى (ع) از صحرایى مى‏گذشت. در راه به عبادت‏گاهى رسید که عابدى در آن‏جا زندگى مى‏کرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد. در این هنگام جوانى که به کارهاى زشت و ناروا مشهور بود از آن‏جا گذشت.  

وقتى چشمش به حضرت عیسى (ع) و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند و همان‏جا ایستاد و گفت:
خدایا من از کردار زشت خویش شرمنده ‏ام. اکنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنشم کند، چه کنم؟ خدایا! عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر.

 مرد عابد تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند کرد و گفت:
خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناه‏کار محشور مکن.

در این هنگام خداى برترین به پیامبرش وحى فرمود که به این عابد بگو:
ما دعایت را مستجاب کردیم و تو را با این جوان محشور نمیکنیم، چرا که او به دلیل توبه و پشیمانى، اهل بهشت است و تو به دلیل غرور و خودبینى، اهل دوزخ.

نظرات 4 + ارسال نظر
محمد دوشنبه 17 مرداد 1390 ساعت 02:45 ب.ظ

سلام
خوبی؟
حالت بهتره؟
مطالبت خوبه
ولی یکمم مطلب فیزیکی بذار دادا.

عندالمومنین سه‌شنبه 18 مرداد 1390 ساعت 08:26 ب.ظ

اگه مطلبت در مورد شیمی هم باشه ما قبولش داریم...

Mammad چهارشنبه 19 مرداد 1390 ساعت 02:00 ق.ظ

سلام
این عندلمومنین دیگه کیه؟
یکم به فیزیک مطلب بپردازین

مجردی چهارشنبه 26 مرداد 1390 ساعت 11:12 ق.ظ

سلام نه نیازی به مطالب فیزیکی نیست نذاریدااکثراخسته کنندست ممنون

سلام مرسی اومدین
حقیقتش دوستان میخوان دیگه ما میزاریم البته کم هر از گاهی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد