بچه های فیزیک دانشگاه تربیت معلم سبزوار

اینجا از فیزیک میگیم از خودمون از دنیامون

بچه های فیزیک دانشگاه تربیت معلم سبزوار

اینجا از فیزیک میگیم از خودمون از دنیامون

سفر در زمان چطور انجام می شود؟

یکی از جالب ترین افکار بشر ایده ی جابجایی در بعد زمان است....

ادامه مطلب ...

امام حسین از نگاه شریعتی

قبل از هر چیز پیشنهاد میکنم این مطلب را کامل بخوانید

برخی از سخنرانی‏ها و نوشته‏های دکتر شریعتی در مورد شهادت امام حسین علیه‏السلام و حادثه کربلا، از جمله آثار خوب وی به شمار می‏رود. در این نوشتار سعی خواهیم نمود به حدّ وسع خود، دیدگاه دکتر شریعتی را در این موارد به تصویر کشیم:....

ادامه مطلب ...

تسلیت عرض میکنم

فرا رسیدن ایام شهادت سیدالشهدا؛حضرت ابا عبدالله الحسین بر همه رهروان حقیقی راهش تسلیت عرض میکنم

و از همه دوستان التماس دعا دارم تویه این ایام

به همین مناسبت شعر زیبایی از مولانا جلال الدین مولوی میگذارم حتما بخونید

ادامه مطلب ...

دانشگاه نمی خوام

این پست شبه قبل از امتحان مکانیک میزارم

امیدوارم بدونید چه حالی دارم

دل گرفته و حسه درس نیست



بزار خونه بمونم دا دا نمی خوام برم دانشگاه


اینجا پر شده از بیکاری

چی کار به کار من تو داری

خیال میکنی اگه من فیزیک بخونم کاری پیدا میکنم تویه این شهر

دانشگاه چرت و پرت شده شهر بازی شده دا دا

استاد هی یاد میده به ما از علوم و اجتماع

هر بار دست بلند می کنم و می پرسم

چرا اجتماع ما داره فقر و بی پولی و جنگ جواب نمی ده به من

نمیگه تقصیره کیه

یاد میده الفبا چی چیه

هی میگه نیوتن کیه

الفبا چه به درد من میخوره؟

وقتی دنیا پره آدمایه مفت خوره

پس بزار خونه بمونم دا دا

بدونه استخاره بکن استشاره

این اجتماع داره اشتباه

اگه اشتها داری پس گوش کن دا دا

میخوام بهت بگم هر کی که رفت بالا

چند تا رو کشته و ده تا رو زخمی

بقیه رو بی خیلا چون دیگه وقت نی

این همه درس خون همه بیکار

از علافی همه بیزار

پس تو تنها می مونی تویه صحنه

زندگی راحت نیست دا دا سخته

یه کم برم من تو فاز مدرسه

تو که داری می خونی جبر و هندسه

وقتی که شدی فارغ التحصیل

مدرک و قاب کن کار تعطیل

ساعت 8 صبح تا 8 بعد از ظهر

ما رو کردند زندونی لاک و مهر

بدونه چرت

فقط با چرت و پرت کردن ما رو پر

نمیگه چرا اینقدر فقر تو شهرمون

نمیگه چرا اینقدر کثیفه عصرمون

نمیگه چرا اینقدر میکشند مردمون

پس بزار خونه بمونم دا دا

منم میام فردا با تو تویه بازار

دانشگاه هم دیدم هیچی نداشت

واسه شناخت این جامعه باید تویه این اجتماع بود نه پشته 4تا کتاب






در جواب چند تا دوست

بعضی وقتا آدم خسته میشه از کج بینی ها از تعصب ها از سطح فکریی که چون اونقدر بهش عادت کردیم فکر میکنیم درسته و حقیقت همینه...در جوابه نگاه هایه بد و ناجور

چرا و تا کی آخه


تقدیم به آزاد اندیشان


مثله یک قناری تو قفسم

واسه پرواز میگیره نفسم

داده کمک میزنم یکی نیست بگیره دستم

راهی نیست تویه نا امیدی نشستم

می نویسم واسه آزادی

که یک روز برم باغ خدا

اونجا رها کنم دلم

بگو تو کجایی

چرا تو بی صدایی

آزادی، آزادی

دلم رو رها کردم و گذاشتم بره

دنباله حقیقت

راهه راست رو خودم می خوام پیدا کنم

و پیداش کردم

جزایه هر کس با خدایه او

ثوابه هر کس خوش یه حاله او

ثواب زورری نیست داداش نه

بهشت پولی نیست داداش نه

بزار هر کسی راهه خود بسازه

هرکی به خدایه خود بنازه

من هم خدایه خودم رو پیدا کردم

و تویه آسمون سیاهه زندگیم نور امید بر پا کردم

و اگر این بر خلافه راه توست

قبول کن این راهه منه

من آدمم و راهم و اختیارم با خودمه

قصه یه تو

قبل از این که بخونید دوست دارم بدونید که تویه چه حال و هوایی این رو نشتم

جایی که باید همیشه خلافه میل باطنیت سکوت کنی و بی دلیل خود سا   نسو  ری بخدا نفس کشیدن هم سخت میشه من هم به انتظار فردایی می مونم که حقیقت طلوع کنه

ای حقیقت مطلق زود تر شام سیاهه ما رو سحر کن

برداشت از این نوشته دسته خودتونه بهتر بگم برداشته آزاد باشه.....


==============****************================

باز با من باش تویه این شهر شلوغ

پیشه آدمایی که تویه نیرنگ و دروغ

مثله زالو میرن تو هم و هنر پیشن

همه خائنند و خوشند پیشه هم

از خونه میایم بیرون بازم قدم میزنم

هدفن تو گوشم و دستم تو جیبم لگد می زنم

به یک بطری خالی

دنباله یک سوژه عالی

که من می نویسم ازش

که چرا کارم شده سکوت همه اش

یک نگاه به آسمون میشمارم ستاره ها رو

ببینم خدا تو نوشتی کتاب ما رو

یه کم خوشگل تر از این نمی شد آخه

تو همه چی ضربه بخورم من تا کی

بابا بی خیال می دونم کارت درسته

گله میکنم شاید یه کم کارم درست شه

باید تجربه کنم برم ترجمه کنم

فقط تو غم و غصه باید تک خوری کنم؟

زبون و قلم نمی تونیه توصیف کنه

که این خیانت هامون چه طوری توجیه شده

می نویسم تا صبح بشه تا خودکارم ذوب بشه

از داغه حرفام من چند ساله تنهام

چون که دریایه دردا تویه دله منه

آخه افکار منم نبوده مثله همه

دارم میبینم تو هر قشری خیانت

واسه همینه من می نویسم از عشق تا سیاست

می خوام قصه ایی بگم باید بفهمی این رو

چشماتو وا کن نمی برم اسمه کسی رو

آره یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود

خدا بود ولی حرمتی نبود

قصه ی آدمی که مثله برجه تنهاس

مثله مادری که تو اوجه غم هاس

میسازه با بیماری و میاد سر سفره

میگه راضیم به همه چی خدا شکرت

مثله گمشده داره میره تو بی راهه

چدیگه آینده همه مثله شب سیاهه

روز تا شب داشت پرسه می زدش

مگه غربت هم داره آدم تویه میهنش

مسموم شده بدنش از خشم و نفرت

محکوم شده وطنش به فقر و ذلت

می خواد کار کنه تویه جایه دولتی

بدونه پارتی که نمی کنند صحبتی

خیلی ها نون در میارن از اکس و شیشه

اشکال از کلیسا نیست از کشیشه

دلش گرفته از این همه هرج و مرج

داره میشکنه زیر بار درد و رنج

آره بیا من می خوام بزنم حرفه دلمو

دقت کن می خوام بگم اصله گله رو

تویه این خاک یه روز خوش نداشتیم

می خوای برداشت کنی ولی چیزی نکاشتیم

می خوام بنویسم ولی اشکم نمی زاره

شدیم بیکاره بیچاره همه آواره

اینجا مرده رو صورتش خنده نداره

اگه دختره بخنده میگند ختمه خرابه

اینجا پر کثافت کاری و نامردیه

دیگه عشق و مردونگی نامرئیه

تویه سیاهی دارم میبینم رد پاتو

تویه این ضیافت خیانت حقه ما شد

قصه یه تو بود اینی که خوندی و گوش کردی

میدونم الان تو دستات رو مشت کردی

بیدار شو که همه جا رو آب برده

همه خوابیدن و تو رو هم خواب برده